loading...

آســـــ 𝓐 دلــꨄ︎

روایتی عــــاشقانه از دل چهار عــــاشق و معشــوق...

بازدید : 149
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 14:37

ماهور

.....

به گیسو نگاه کردم.

خواب خواب بود.

به سمت تختش رفتم و پتوی روشو بالاتر کشیدم.

رو کاغذ برای گیسو یادداشتی گذاشتم که اگه یادش نبود اینو ببینه و نگران نشه.

سوییچ ماشینو برداشتم و در نهایت به سمت آدرس حرکت کردم.

رفتم داخل و به اطراف نگاه کردم و پارسا رو کنار شیشه‌ی مغازه دیدم.

منو که دید دستشو بالا آورد.

دستمو متقابلا کوتاه بالا بردم و به سمتش رفتم.

_سلا

ماهان: سلام.خوبین؟

_خیلی ممنون. شما چطور؟

ماهان: منم خوبم خیلی ممنون.

نگاهی به دور و بر انداختم.ریسه‌های نوری آفتابی روی سقف تو آفتاب خردادی موقع غروب خیلی با شکوه تر بنظر میرسیدن.

ماهان: خب... چی میل دارین؟

سفارش دادیم و طولی نکشید که قهوه‌هامونو آوردن.

ماهان: ببخشید اشکال نداره یذره با هم صمیمی‌تر باشیم؟ یعنی مثلا به اسم صداتون کنم؟

_نه اشکال نداره.

لبخندی زد و گفت: باشه.

_ خب میشه بحثو شروع کنیم؟

ماهان: ببین ماهور اومدم اینجا تا با هم یه سری چیزارو بفهمیم. هممون حق داریم بدونیم چی داره دورمون میگذره.

_میشه از اول برام بگی؟

ماهان: خب... ببین جریان اینه که خانواده‌ی من و تو خیلی وقت پیش دوست بودن با هم. خیلی صمیمی‌اینقدر صمیمی‌که پدرای ما دو تا با هم شریک بودن.

_شریک؟ شریک تو چی؟

ماهان: اینجور که بنظر میاد سر پاساژ. همون پاساژی که تو توش کار میکنی.

_خب اگه ما شریکیم پس چرا من از هیچی خبر ندارم؟

ماهان: مسئله همینه. ببین این مسئله‌ی شراکت و اینا بر میگرده به ۳۰ سال پیش. اون موقعایی که خانواده من و تو شرایط مالی همسانی داشتن. ولی این دوستی به ظاهر عمیق با یه تلنگر بهم خورد. یه تلنگر از سمت اونی که مثلا میخواست رابطه بین دو دوستو بهتر کنه ولی همه رو بازیچه خودش کرد و به جون هم انداخت.

_تو میدونی اون کیه؟

ماهان: آره... خودش مرده الانم پسرش جا پای اون گذاشته و داره گند کاریای اونو ادامه میده. یکی از مولتی میلیاردرای ایرانه. از همونایی که معلومه پولشو با بدبختی مردم در میاره و اهمیتی به اونا نمیده. ولی یه موسسه‌ی خیریه داره واسه پولشویی. ما فقط میخوایم بفهمین چرا اون با خانواده ما دوتا سر دشمنی داره. قطعا بخاطر پول نیست.

_ درسته. اسمش چی هست؟

ماهان: ایمان وزیری.

….. اون گفت و گفت و گفت.

از گذشته‌‌‌ای که مثل داستان بود.

از رابطه‌‌‌ای که الان فقط خاکسترش مونده برامون.

اون گفت و من هر لحظه بیشتر میترسیدم.

از الانی که با اون گذشته‌ی عجیب بالا اومده بود.

با بهتی که نا خواسته هنوزم تو صدام بود گفتم: یعنی واقعا باید وارد این بازی شیم؟

ماهان: اگه میخوای قبول نکن من مجبورت نمیکنم تهدیدتم‌ نمیکنم که اگه همکاری نکنی نمیتونی سهام دار پاساژ بشی.

اگه تو نیای من بازم تمام تلاشمو میکنم که هر کسی به حقش برسه.

با دو دلی بهش نگاه کردم.

چیکار باید بکنم؟

باید وارد یه بازی خطرناک بشم و از زندگی روزانم فاصله بگیرم؟

باید بخاطر خودمون بجنگم؟

چیکار کنم؟...

_نمیدونم... این موضوع راحتی نیست که تصمیم بگیرم و بیام تو کار. من قراره برای یه عمرم تصمیم بگیرم. چون مطمئنا اگه الان بگم باشه وسط راه نمیتونم بگم نه... مگه نه؟

ماهان: درسته. پس تو اگه میخوای بهش فکر کن. هر چقدر خواستی میتونی بهش فکر کنی.

_مرسی.

بعد از اینکه ماهان حساب کرد اومدیم بیرون و ازم پرسید که میتونه منو برسونه یا نه ولی من ترجیح میدادم تنها باشم.

انگار این قضیه زیادی واسم سنگین بود.

باید تنها تو خیابون قدم میزدم.

پس ازش خواستم بره.

اونم که انگار فهمیده بود مشکلم چیه بدون هیچ حرفی رفت.

چرا من از این ماجراها خبر نداشتم؟

چرا تا حالا خانوادم هیچی بهم نگفتن؟

چرا من؟ چرا وسط یه همچین ماجرایی؟

چرا اینقدر خطر؟

من آمادگیشو دارم؟

من قدرت فیزیکی و روحیشو دارم؟

من؟...

از سوالای تو ذهنم کلافه شده بودم.

سرمو بین دستام گرفته بودم و محکم سرمو فشار میدادم.

باید هر چه زودتر این قضایارو به یکی بگم وگرنه ذهنم منفجر میشه.

اینقدر درگیری داشتم با خودم که نفهمیدم کی رسیدم به خونه.

زنگو که زدم گیسو درو برام باز کرد.

رفتم تو و درو بستم.

سرمو که بالا آوردم با نگاه برزخی گیسو روبرو شدم.

.........

خب خب خب...

اینم از پارت ۱۸

امیدوارم دوسش داشته باشین

دیگه میخوایم بریم اوج گیری...

و اندکی هم خبیثانه

نظر یادتون نره

دعای هفتم صحیفه سجادیه برای رفع بیماریها بخصوص بیماری کرونا
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی